رفتار نارسیستیک چیست؟
یک نوع رفتار نارسیستیک در جامعه وجود دارد، به این معنا است که خود را در محور خودشیفتگی قرار دادن و منحصراً درباره نیازها و خواسته های خود صحبت کردن است، به عنوان مثال : این جمله که انسان باید جایی کار کند که حالش خوب باشد و یا در رابطهای بماند که حالش خوب باشد؛ این تصور و جمله میتواند درست و گاهی بسیار خطرناک باشد.
کسانی که دچار نارسیستیک هستند، چه ویژگی هایی دارند؟
- به شکل اغراقآمیزی احساس مهم بودن میکنند.
- ذهن آنها مدام در حال خیالبافی غیر واقعی در مورد موفقیت، قدرت در مورد خودشان است.
- بیش از هر چیزی خودشان را برحق میدانند و خود را جدا از دیگران میبینند.
- مدام در حال سودجویی از دیگران هستند تا نیاز های خودشان را برآورده کنند.
- نسبت به دیگران احساس حسادت دارد.
روش درمان خودشیفتگی(نارسیسیسم)
روان درمانی بیماری نارسیسیسم بینهایت مشکل است، چون برای پیشرفت درمان این افراد باید دست از تمایلات خود شیفتگی بردارند و خود شخص تمایل به بهبود داشته باشد تا بتواند با درمانگر رابطه برقرار نمایند. و این مستلزم بینش و آگاهی بیمار نسبت به رفتار وتفکر خود است. این بینش در اصل وجود ندارد و اگر هم به مشکل خود بینش پیدا کند به دنبال آن تصویر متلاشی شده خود باعث میشود که دوباره رفتار و تفکر خود بزرگ بینی را در پیش بگیرد.
خودشیفتگی در شبکههای اجتماعی
امروزه با گسترش شبکه های مجازی، عضویت و محبوبیت و مقبولیت برای کاربران، بیماری خودشیفتگی رشد چشمگیری کرده است. از محبوبترین برنامههای شبکه اجتماعی، اینستاگرام است، که جوانان برای گرفتن لایک و… با یکدیگر رقابت میکنند و باعث خودشیفتگی میشود. اینستاگرام بدترین تاثیر را از نظر روانی بر روی جوانان و نوجوانان دارد، برای گرفتن لایک دست به هر کار و رد کردن هر خط قرمزی میزنند.
چگونه شریک زندگی آزارگر را بشناسیم؟
“آنوشکا مارسین که خود از چنگ رابطه با فرد خودشیفتهای که بیماریاش تشخیص داده نشده بود، رهایی یافته است، حالا کار مشاوره روانشناسی میکند ودیگران را در شناخت خودشیفتهها راهنمایی میکند. او فکر میکند:”این حالت همهگیر است. بدون تردید موارد بسیاری از آن در دنیای ما وجود دارد”
یکی از خودشیفتههای معروف بریتانیا مردی است که خود را اچ گ تودور میخواند. او میگوید که بهخوبی از همان سالهای کودکی میدانسته است که خودشیفته است: “من از آزار دادن دیگران برای رسیدن به هدفها و مقاصد خودم ابایی نداشتم و بعد از آنکه دوران دانشگاه را تمام کردم دختری که بعداً دوستدختر من شد (و فارغالتحصیل روانشناسی بود) برای من توضیح داد که به نظرش من اختلال شخصیت خودشیفته دارم”. تودور از آن زمان دریافت که مبتلا به این اختلال است.
تودور میگوید: “من به دلیل سطح هوش و آگاهیام خوب میفهمیدم که چرا کارهای من از دید دیگران آزارنده است، اما برایم اصلاً مهم نبود چون مرا به خواستههایم میرساند.”
باید حالمان خوب باشد!
این که انسان حالش در رابطه و کار خوب باشد میتواند از این دست جملات باشد که “باید حالمان را خوب کند!” انتظارتان را از کار کردن مطلقاً بر این باور میگذارد که اگر حالت خوب نیست سریعاً کار و یا رابطه را ترک کنید و این نوع رفتار، یک نوع رفتار نارسیستیک است.
حال خوب وابسته به رفتارهای متعددی است ، باید ببینید کجا آدم موثری هستید یا برای این که در جامعه و شغل و رابطه مفید باشید چه کارهایی انجام داده اید؟ چه بضاعتی از خودتان جمعآوری کرده اید؟
حال اگر این رفتارها را نداشته باشید و برای پیشرفت خود هیچ اقدامی نکرده باشید، برای مفید بودن هیچ قدمی برنداشته باشید، اتفاقی که میافتد این است که در جایی که هستید احساس موثر بودن نخواهید کرد و به تدریج حالتان هم خوب نمیشود؛ بعد در یک کتاب و یا یک سخنرانی با این جمله که کار باید حالمان را خوب کند رو به رو میشویم، سریع هم نتیجه میگیرید که در آنجا حالتان خوب نیست و باید سریعا آن جا را ترک کرده و به شغل دیگری مشغول شوید.
در واقع این نوع رفتار فقط پاک کردن صورت مسئله را پاک کنید و خودتان را در مسیر دیگری قرار دهید، بهتر است با خودتان رو راست باشید و از خودتان بپرسید چرا حالتان خوب نیست؟
شاید بخشی از این حال بد مرتبط با خود شما باشد و ربطی به کارتان و کارفرمایتان نداشته باشد، اگر شما از یک رفتار نارسیستیک و خودشیفتگی به این نتیجه رسیده باشید، وقت آن است که انقلاب کرده و مشکلاتتان را حل کنید.
اگر بجای خودکاوی و رفع مشکلات شخصی و درونی تصمیم بگیرید که شغلتان را عوض کنید که حالتان خوب شود تا ثریا میرود دیوار کج!
بیشتر افراد در این مرحله بجای پرسیدن سوال آیا حالم خوب است؟ یا واقعا این شغل حال مرا بد کرده؟ ویا چرا کنار همسرم خوشحال نیستم؟ تصمیم به عوض کردن شغلشان میگیرند و حتی همسرشان.
قطعاً همیشه در شغل و رابطه مشکلاتی پیش میآید اما همیشه راهحل ترک کردن نیست، راه حل این است که کمی صبور باشیم، مشکلات را حل کنیم و یا مهارت حل کردن مشکلات را یاد بگیریم.
تا کجا باید تلاش کنیم؟
در نقطه مقابل اینکه نباید به آسانی میدان را خالی کرد، نباید بیش از حد هم برای داشتن و ساختن و نگهداشتن اکثر موارد تلاش بیهوده انجام داد، نباید بیش از اندازه بر سر تعهد و قول و قرارها ماند و برای حفظشان تلاش کرد، این نوع تلاش در آخر تمام وقت و انرژیتان را میگیرد.
انسان با انسان فرق میکند، موضوع با موضوع فرق میکند، معنای انسان بودن همین است هر لحظه اندیشیدن، از یک رفتار خود به خودی اتوماسیون بیرون آمدن و مسولیتش را پذیرفتن و موضوع را پیش بردن و بالا بردن مهارت حل مشکلات، این رفتار یک انسان بالغ است.